سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 779694
  • بازدید امروز: 18
  • بازدید دیروز: 35
  • تعداد کل پست ها: 278
درباره
سیدمحمدحسن صالح[90]

منم مثل خیلی ها توی این عالم نفس می کشم . فقط دلم میخواد که زمین وزمان رو آلوده نکنم!

جستجو
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی



ابر برچسب ها
دین[46] ، شهرضا[35] ، سیاسی[27] ، انقلاب[20] ، خاطره[18] ، سفرنامه هند[15] ، امام حسین[12] ، حجاب[10] ، پست مدرنیسم[10] ، سفرنامه عمره[9] ، رسانه[7] ، قم[7] ، انتخابات[7] ، امام زمان[7] ، اخلاق[5] ، امام رضا[5] ، غدیر علی ممیز[5] ، شادی[4] ، اجتماعی[4] ، پیامبر اکرم[4] ، حضرت معصومه[4] ، حضرت زهرا[3] ، دعا[3] ، انتخابات[3] ، امام خامنه ای[3] ، صبر[3] ، علم[3] ، عبادت[2] ، ماهواره[2] ، مرگ[2] ، مقاله[2] ، نوروز[2] ، سینما[2] ، سفرنامه هندوستان[2] ، زن[2] ، امام حسن عسکری[2] ، ازدواج[2] ، امام جواد[2] ، دوستی[2] ، خانواده[2] ، فلسطین[2] ، کتاب شناسی[2] ، کودک[2] ، شهادت[2] ، حضرت زینب[1] ، حکمت الهی[1] ، حوزه[1] ، بدعت[1] ، ترافیک[1] ، تهاجم فرهنگی[1] ، جنگ نرم[1] ، چهارشنبه سوری[1] ، امام حسن[1] ، اسرائیل[1] ، احترام به والدین[1] ، اخلاق[1] ، اربعین[1] ، آزادی[1] ، امام خمینی[1] ، امام سجاد[1] ، امام صادق[1] ، امام عسکری[1] ، امام علی[1] ، سفر نامه عمره[1] ، سفرنامه بوشهر[1] ، رضاخان[1] ، سفرنامه کردستان[1] ، شب قدر[1] ، شهید بهشتی[1] ، شهید مطهری[1] ، شیطان[1] ، هندوئیسم[1] ، ولایت فقیه[1] ، وهابیت[1] ، کتاب جدید[1] ، مسیحیت[1] ، معرفی کتاب[1] ، مفاتیح الجنان[1] ، عوض حیدرپور[1] ، عید غدیر[1] ، کودک[1] ، ماه رمضان[1] ، ماه شعبان[1] ،

 

با سه همسفرم درست هنگامی که رادیو مارش اخبار نیمروزی را داد زد راهی مرز شدم.اراک،خرم آباد، اهواز و آخرکار هم آبادان وشلمچه. بدون فوت وقت و دقایقی پیش از آنکه موذن ، فریضه صبح را اذان کند عراقی شدیم. نجف مقصد نخست ما بود. بسیار شلوغ و پر از ازدحام. رسیدن دست به شبکیه ضریح مولا که هیچ دیدن خود ضریح هم برایمان آرزو شده بود. فردا صبحی به نیت زیارت کاظمین ماشینی کرایه کردیم. از قضا زیارت سامرای غریب هم نصیب شد و در یک روز موفق به پابوسی پنج امام شدیم.  اوج همایش اربعین از چند روز قبل از ان و با پیاده روی به سوی کربلا شروع می شود. گرچه برای ما ایرانی مسیر هشتاد کیلومتری نجف به کربلا شناخته شده تر است ولکن برای خود عراقی ها مسیر کاظمین به کربلا و هم چنین مسیر شط که بسیار سرسبز و از کنار رودخانه دجله است مشهور تر و گاهی پر ازدحام تر است. عمود های مشهور مسیر نجف تا کربلا امروزه برای مسافران این راه به گام های عاشقی تفسیر می شود. تازه کارها می خواهند دوروزه عاشق شوند ولی خبر ندارند که در پسِ این آسان نمودن ها می افتند یک به یک مشکل ها. برخی پاهایشان تاول می زند و برخی کوفته می شوند جوری که کل سفرشان را تحت الشعاع قرار می دهد. تنوع موکب ها هم در نوع خود دیدنی است و قابل توجه. تقریبا تمامی ایستگاه های خدمت رسانی به زوار اربعین مردمی است و غالبا از سوی طوائف و قبائل عراقی سرپا می شود. در برخی موارد استثنائی مانند موکب دولت کویت این خدمت رسانی از سوی یک دولت و البته به صورت بسیار پیشرفته و مکانیزه ارائه می شود. برخی اماکن زیارتی مانند حرم های مطهر قم و مشهد و هم چنین مسجد مقدس جمکران هم برای خود جایی سرپا کرده اند. موکب هایی که توسط ایرانی ها سرپا می شود معمولا صبغه فرهنگی هم دارند و فعالیت هایی مانند پاسخگویی به سوالات شرعی و مشاوره را هم ارائه می دهند. بساط چای غلیظ و سنگین همراه با شکر که معروف به چای عراقی است بیش از همه در سراسرمسیر به چشم می خورد. قاعدتا عراقی ها بهداشت خاص خودشان را دارند و باید چشمانت را به روی برخی چیزها ببندی. سه وعده غذا در موکب های مختلف ارائه می شود. میوه هایی مثل موز و پرتقال هم در فواصلی دور به چشم می خورد. عمامه به سر هم به نسبت جمعیت کم نیست مخصوصا سادات. برخی زوار مقیدند که حتما پرچم کشور خویش را هم به دنبال داشته باشند. در کنار پرچم ایران، پرچم ترکیه ، جمهوری آذربایجان،پاکستان و حزب الله لبنان زیاد به چشم می خورد. طبق آمار حضور حداقل پنجاه ملیت مختلف در این گردهمایی بزرگ قطعی و محرز است. در شب نخست یک عراقی جمع ما را به زور و التماس به خانه اش که حدود یک کیلومتری جاده بود مهمان کرد. برخی زوار از استان فارس هم به ما ملحق شدند. زیارت عاشورا و روضه ای سرپا شد و این میزبانی فرجام خوبی داشت.

بعد از طی کردن حدود هزار و پانصد عمود به کربلا رسیدیم. شهری در حال انفجار از موج جمعیت. ساختمان های نیمه کاره هم آباد شده اند از کارتن خواب های ملکوتی. به گمانم که نه ، حتما تحلیل گران غربی این سوال را برای خود مطرح می کنند که یک شهر کوچک با ابعادی مختصر چگونه جمعیتی بیست و چند میلیونی را تاب می آورد.اول گنبد علمدار کربلا را دید زدیم و سپس در حالیکه بخاطر قفل شدن جمعیت ، همه فارسی زبانان ناخودآگاه با خنده و یا تعجب کلمه (مِنا) را زیر لب زمزمه و یا بلند ندا می کردند،چشمانمان  به نگاره پرچم خونین اباعبدالله آراستیم و یکصدا گفتیم: السلام علیک یا اباعبدالله


 




برچسب ها : خاطره



 

شنیدم و خواندم که رئیس اداره آموزش وپرورش شهرضا در جلسه ای با موضوع هماهنگی جهت همایش ملی امام حسین(ع) و با حضور ارگان های مرتبط و غیر مرتبط، سفره دلش را باز کرده و سخنانی گفته که برخی را خوش آمده و بسیاری دیگر را ناخوش. خلاصه سخنان ایشان را بر اساس اعتماد به خروجی خبرگزاری ها این است که چرا دامنه عزاداری امام حسین علیه السلام تا هفته ها بعد از عاشورا ادامه دارد.وی که معتقد است عدم برگزاری جشن ازدواج در محرم و صفراز اثرات این عزاداری است در علت یابی این پدیده انگشت اتهام را به سوی صاحب بلندگوها گرفته که با درشت نمایی برخی از ابعاد زندگی امام حسین یعنی قیام و شهادت ان حضرت برخی دیگر از ساحت های زندگی آن بزرگوار را به فراموشی سپرده اند. وی در این راستا مثالی فقهی را هم می زند و مدعی است که پیامبر امر کردند که در مراسم عروسی دف بزنید و حال آن که امروز خبری از این توصیه در جامعه نیست.

به دلائلی چند قصدی برای نوشتن در این باره نداشتم. اصرار شفاهی و کتبی بسیاری از دوستان مرا بر آن داشت که چند نکته ای را اجمالا مکتوب کنم:

1-خلط دو ساحت فقه و اخلاق  موجب می شود که برخی جاهلانه و یا عامدانه نتیجه گیری های غلطی داشته باشند. اینکه مرز بندی این دو علم چیست بر عهده متخصصان علوم انسانی است و بحثی  تخصصی و جانانه  به شمار می رود و لکن نکته در اینجاست که نباید مباحث مرتبط با حوزه های مختلف رفتاری را با یکدیگر خلط نمود.اینکه فقه چه می گوید و اخلاق و ادب چه اقتضا می کند و هم چنین متدینان چگونه عمل می کنند سوالاتی است که اگر چه با هم تعامل دارند و لکن باید جداگانه جواب داده شوند.

2-در عالم فقاهت، آنچه که درباره اهمیت عزاداری سید الشهداء علیه السلام ابراز می شود همه و همه برگرفته از اصلی قرآنی یعنی وجوب تعظیم شعائر است(سوره حج/آیه 32) حد و مرز این تعظیم و هم چنین لوازم آن هم به مناسبت در کتب فقهی مورد اشاره قرار گرفته است. با اینحال نگارنده کسی از فقیهان را سراغ ندارد که حکم به حرمت و یا ابطال صیغه عقد نکاح در دوماه محرم و صفر  و حتی در روز عاشورا داده باشد.

3-در ساحت اخلاق ، دامنه تعظیم شعائر گسترده تر است. به عنوان نمونه با فوت شخص اگرچه واجبات فقهی مربوط به آن مانند غسل و کفن و نماز به سرعت قابل انجام است ولکن از حیث اخلاقی هضم شدن این واقعه تلخ در جریان عمومی جامعه زمان بر است و صاحبان عزا به صورت تدریجی به حالت عادی باز میگردند. بر این اساس خواستگاری از دختری که در هفته گذشته پدرش را از دست داده است شاید از لحاظ فقهی مشکلی نداشته باشد ولکن آیا اخلاق و ادب نیز چنین اقتضائی دارد؟ اینکه پسند و ناپسند اخلاقی از کجا نشات می گیرد باید منبع اخلاقی مورد نظر را واکاوی نمود.سیره قولی و فعلی معصومان که دربردارنده توامان جنبه عقلانی و وحیانی زندگی بشری است مهم ترین منبع برای اخلاق اسلامی به شمار می رود. کمتر کسی است که در این زمینه تردید داشته باشد که اهل بیت بیشترین سرمایه گزاری خویش را بر زنده نگه داشتن قیام اباعبد الله الحسین و شهادت مظلومانه آن حضرت نموده اند که بازتاب این تلاش نه فقط در سالهای بعد از شهادت و در زمان امامانی مثل امام صادق و امام رضا علیهما السلام بلکه پیش از به دنیا آمدن آن حضرت و اخبار غیبی پیامبر خدا و امیر المومنین درباره حادثه کربلا نیز به وضوح و به صورت متواتر قابل مشاهده است. در این سیره، بزرگداشت شهادت امام سوم شیعیان نه فقط به عنوان پاسداشت از دست رفتن یک انسان عادی با فضیلت و نه حتی یک معصوم، بلکه به عنوان یادآوری یک جریان و جنبش است چه اینکه درفقرات زیارت عاشورا ، از جبهه مقابل و سفاکان سپاه کوفه نیز بعنوان یک عِصابه یعنی جریان نظام مند و تشکیلاتی یاد می شود( اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین...)از اینرو نباید انتظار داشت که شیعیان به عنوان متمسکین به سیره عملی اهل بیت با حادثه عاشورا همان عکس العملی را داشته باشند که در فوت یک انسان عادی از خود نشان می دهند یعنی به طور محدود به عزاداری پرداخته و بعد از مدتی نیز اصل قضیه به فراموشی سپرده شود.

4-آنچه گفته شد با لحاظ این واقعیت است که در مباحث اخلاقی باید بحث مهم دیگری یعنی درجات ایمانی را در نظر گرفت که در برخی روایات تعداد آنها به هفت درجه می رسد(اصول کافی/باب درجات ایمان) الزامات اخلاقی دارای حداقل ها و حداکثرهایی هستند که مردم بسته به درجات ایمانی خویش به آنها پایبند هستند. لحاظ کردن این درجه بندی به این معناست که التزام گروهی به التزام حداکثری( مثلا پوشیدن لباس سیاه در سراسر دو ماه محرم و صفر) به معنای اجبار دیگر گروه ها به این سبک و سیاق از دینداری نیست. هم چنین گروه های دیگر حق ندارند این گروه را بخاطر التزام حداکثری مورد مواخذه قرار داده و یا در مبنای نظری آن تردید ایجاد نمایند.به علاوه در امت اسلامی رعایت درجه حداقلی برای تمامی درجات ایمانی امری لازم و بایسته به شمار می رود و باید همه آن را انجام بدهند.حقیر در نوروز 93 و به مناسبت تقارن فروردین و ایام شهادت حضرت زهرا(س) در نوشته ای با عنوان( فاطمیه یا نوروز؟) مفصلا بحث درجات ایمانی و اقتضائات آن را واکاوی نموده ام.

5-در این میان و بعد از اظهار نظر فقه و اخلاق سیره اجتماعی متدینین نیز خود سرفصل جداگانه ای به حساب می اید. از اینروست که نباید به طور مثال افراط و تفریط متدینین به یک دین به حساب اموزه های نظری ان نوشته شود.ممکن است عزاداری گروهی موجب آزار و اذیت مردم شود. این را نباید جزء دین حساب کرد بلکه تفسیر عملی اشتباه از دین به شمار می رود.نگارنده در نوشته ای با عنوان(دهه زدگی در تقویم مذهبی) تاکید کرده است که سعی وافر برخی بر دهه سازی و ایجاد جریان های جدید عزاداری فراتر از انچه مرسوم جامعه دینی بوده است امری مذموم و به غیر از حرف خود دین است و تبعات خطرناکی را در دراز مدت به دنبال دارد.

6-در سخنان این مسئول محترم به طور ناشیانه ای روح عزاداری خالی از هر گونه نشاط و تعالی اجتماعی معرفی شده است. به راستی تعریف نشاط و شادی و مصادیق بارز آن چیست؟ اینجانب در کتاب( شیدای شادی) که اختصاص به موضوع شادمانی در دین اسلام دارد بارها بر این نکته تاکید کرده ام که معیار حلاوت و شادی در اسلام (ذکر و عدم غفلت) است. هر آنچه که موجب غفلت روز افزون جامعه شود ولو برچسب شادی داشته باشد(مانند دومینوی مراسم کنسرت موسیقی در یک شهر دویست هزار نفری) از لحاظ دینی مردود است و در مقابل ممکن است فرایندی مذهبی مانند عزاداری از دیدگاه روان شناسی غربی امری مذموم و یا حتی نوعی اختلال معرفی شود ولی دین ان را می پسندد. باید توجه داشت که خنده تنها یک نماد و آن هم به صورت موقتی از شادی و نشاط  است و چه بسا نشاط وشوری که گریه بر امام حسین ایجاد می کنداز لحاظ کیفیت تمام احساسات دیگر را تحت الشعاع قرار دهد. اینکه امام(ره) فرمود: محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است اشارتی دقیق است بر توانایی های بالقوه عزاداری سید الشهدا در سمت و سو بخشیدن به جنب و جوش و احساسات مردمی. انچه که رزمندگان اسلام را در هشت سال دفاع مقدس عاشق شهادت می کرد ندای یا حسین و توسل به ائمه اطهاربود و نه مارش نظامی و دلبستن به کوروش و داریوش و اسفندیارها... کسی که حاضر می شود در جنگ یک پایش را در راه خدا بدهد ایا این جانفشانی خود را محصول کنسرت موسیقی ( با حواشی مفصل آن) و کف زدن پای دلقک بازی عده ای و مانند آن می داند و یا وجدانا ان را میوه یک زندگی ایمانی با چاشنی عزاداری بر اباعبدالله به حساب می آورد؟

7- اینکه نشاط اجتماعی چرا در یک جامعه کم شده است نیاز به کارشناسی دقیق دارد. اهل فن باید جواب دهند که بالا رفتن غیر عادی آمار خودکشی در یک شهر نه چندان پرجمعیت آیا بخاطر عزاداری اختیاری دو ماهه در آنست و یا اینکه معلول سیاست های بلند مدت غلط اقتصادی ویا ضعف مدیریت های میانی در اجرا و عملیاتی کردن نسخه هاست. آیا در این میان دیواری کوتاه تر از شعائر مذهبی نیست که آن را باعث و بانی تمام افسردگی ها و ناکامی های جوانان شهرمان بدانیم؟آیا در نسخه پرطمطراق و پر سروصدای تدبیر و امید، کلید دیگری برای گشایش بخث جوانان شهرِ من، شهرضا، وجود ندارد؟ فراتر از همه اینها در برهه ای که تولید یک دمپائی پلاستیکی ساده هم نیاز به اخذ مجوز و مهر استاندارد دارد  آیا اظهار نظرهای غیر تخصصی و غیر حرفه ای در حوزه دین و دینداری مصداق بارز پایمال شدن نشاط اجتماعی و تشویش اذهان عمومی به شمار نمی رود؟

8-صاحبان بلندگو! چه عبارت رسا و زیبائی! اهل انصاف باید بگویند بلندگو الان دست کیست؟ روحانیت و یا...

9- گاه باید به قصد خیر و صلاح راه جویباری را تغییر داد و یا آب آن را تصفیه نمود و لکن آیا عقل سلیمی حکم می کند که خودِ سرچشمه خشکانده شود؟؟؟


 







 

این روزها حوادث اتفاقی زیاد شده است! به طور اتفاقی یک جرثقیل در مقدس ترین مکان مسلمین جهان بر خلاف جهت باد سقوط می کند. چند روز بعد هزاران زائر خانه خدا باز به صورت کاملا اتفاقی! زیر دست و پا و یا بر اثر تشنگی و کمبود اکسیژن، مظلومانه جان می دهند. در آن سوی عالم اما وزیر خارجه داغدیدگان وقتی می خواهد وارد سالن مجمع نسبتا عمومی سازمان ملل( ونه ملت ها) بشود به طور کاملا اتفاقی با چهره ای آشنا مواجه می شود خنده از سرو رویش جاری می شود و دستی نه برسینه از باب حداقلِ احترام دیپلماتیک بلکه دراز می شود به سوی پرزدنت اوباما که نگو و نپرس! البته قضیه به همین جا هم ختم نمی شود و بعد از دست دادن ، جویای احوال خانم بچه ها هم می شوند و شاید هم قرارِ تلفنی دیگرکه دوباره رئیس جمهور روحانی به صورت اتفاقی جای کاخ سعد آباد، شماره کاخ سفید را بگیرد و عرض سلامی خدمت کدخدا داشته باشد...

دیپلماسی عمومی، قواعد و البته حواشی کار خود را دارد. با اینحال این مشی خاص صرفا نوعی ابزار و روش است و خود بخود موضوعیتی ندارد. در حقیقت اولویت دولت ها و سردمداران کشورها است که فلش دیپلماسی  را به سوی آن هدف و غایت به جریان می اندازد. به عنوان نمونه دستگاه دیپلماسی دولت نهم ودهم معتقد بود اولویت دادن همکاری با دشمنان امریکا حتی در امریکای لاتین می تواند عمق استراتژیک استکبار ستیزی انقلاب اسلامی را تا بغل گوش ایالات متحده افزایش دهد. اما با روی کار آمدن دولت جدید، دستگاه عریض و طویل دیپلماسی به دلائل گوناگونی اولویت را بر این قرار داد که برای جلوگیری از انچه(جنگ قریب الوقوع) می خواند به جای ارتباط گیری سیاسی و اقتصادی با جبهه مخالف آمریکا، طی نشست های دنباله داری با قدرت های جهانی دل انها را بدست اورده، راه های بهانه گیری بسته شود و تحریم های انگشت نمای ایران از میان برده شود. در همین راستا دیپلماسی خنده به سرعت تریبون دار شد. رسانه های بنفش در بوق و کرنا کردند که حرمت پاسپورت وطنی با پای خودش وبه سرعت باز می گردد گو اینکه قرار است برای هر مسافر ایرانی در کشور مقصد، فرش قرمز پهن شده و وزیر مربوطه تا کمرخم شده و برایمان اسفند دود کند و داد بزند که خوش آمدید، قدم روی تخم چشمهامان گذاشتید... این دیپلماسی لوازم خود را نیاز داشت. بر خلاف تریبون رسمی آمریکا و توپخانه رسانه ای آنها که دم و دقیقه به اندک بهانه ای مجلس لعن و دشنام برای ایران می گرفتند اما مقامات اجرائی کشور به اسم خویشتن داری و با بهانه اینکه این فحاشی های بی سابقه برای مصرف داخلی است بازسکوت می کردند. کار به جایی رسید که رهبر انقلاب در دیدار رئیس دولت از او می خواهد که لب تر کند و به این اهانت ها جواب بدهد. اما کاروان تدبیر و امید، به راحتی آب خوردن و با ظرافت تمام تمام ارکان حکومتی و یا نظارتی از جمله مجلس را دور می زند تا شاید به سرمنزل مقصود یعنی فتح گام به گام مجلسین(شورای اسلامی و خبرگان) نزدیک تر شود.

در پسِ خنده های نیویورک و پیش از آن، چه رئیس جمهور قبل از موعد مقرر بازمی گشت و چه باز نمی گشت، چه فاجعه منا عمدی باشد و چه اتفاقی، اما در ایران ، گریه ، برخی را امان نمی دهد. گریه برای حاجیانی که به جای چهره بشاش و با نشاطشان، همسر و فرزندانشان به استقبال پیکر بی جان او می روند. وقتی تمام نگاه دیپلمات ها( و لو از روی صداقت و خدمت به میهن) به سوی یانکی ها، به سوی شیک پوشان قاره سبز و یا به سوی منفعت طلبان چشم بادامی و ... باشد، وقتی خشم مقدسی که خود قرآن و سیره اهل بیت در کنار رافت ومهربانی از آن یاد کرده اند، به بهانه های مختلف به محاق برود، طبیعی است که چشم از همسایه  نااهل مسلمان  نمای خود برداشته و از او غافل شویم. آن وقت نباید تعجب کنیم که رژیم سرتاپا عاریتی سعودی نه برای مسافر عادی بلکه برای وزیرمان هم ویزا صادر نکند و یک وزارت عریض و طویل را سر کار بگذارد.

شاید....شاید اگر از سالها پیش به جای غرباء، سراغ اقرباء می رفتیم، اگر بیشتر دل به امت اسلام می دادیم و فراتر از زبان و رسانه، تمام قد هوایشان را داشتیم حداقل امروز می توانستیم صف نسبتا مستحکمی را از کشورهای اسلامی در مقابل عربستان سعودی برپا کنیم و مهم ترین برگ برنده آن یعنی میزبانی حرمین شریفین را از او گرفته و به مجمعی از کشورهای اسلامی می سپردیم.

ما هر چه باشیم مسلمانیم، خدای اسلام نه خدای مسیحیت است که در ظاهر هیچ گونه غیرتی به خرج نمی دهد و نه خدای یهودیت است که فقط به فکر انتقام و خون است، این خدا هم غفار است و هم منتقم. پیامبرو مومنین به او هم در قران( اشداء علی الکفار رحماء) بینهم معرفی شده است.هر گاه یکی از این دو لبه نگاه استراتژیک دین(یعنی شفقیت با مومنین و غیظ در برابر کفار) دچار انحراف شود مطمئن باشید که ما به نتایج دلخواهمان دست نخواهیم یافت.

و این تازه اول گریه هاست، به لوزانچای فکر کنید! ای کاش می توانستم کتاب تاریخ نوه هایم را  ورق بزنم. ای کاش. 

 




برچسب ها : سیاسی



 

گفته اند، تلفن زده اند و پیامک داده اند، پیغام پشت پیغام که چرا کم نویس شده ام. گفته ام اتفاقا در این ماه ها پر نویس شده ام و سخت مشغول تحقیقات. با اینحال از رفقای مجازی غافل نیستم. سوژه نوشتن هم کم نبوده است اما گاه نه رمقی بوده است برای رسانه ای کردنش و نه حال خوشی برای تفکر درباره آن...

سال قبل استادم حضرت آیت الله علیدوست در درس خارج فقه خاطره ای را که خود از زبان رایزن فرهنگی ایران در روسیه شنیده بودند را نقل کردند. دو هفته قبل که استاد جهت مراسم شروع سال تحصیلی حوزه علمیه شهرضا تشریف فرما شده بودند به مناسبتی این خاطره را مجددا نقل کردند که ذکر آن خالی از لطف نیست. رایزن فرهنگی ایران نقل کرده بود که به دعوت یکی از دانشگاه های روسیه عازم غرب این کشور شدم. قاعدتا در کشوری که بزرگی آن به گونه ای است که اختلاف ساعت درشرق و غرب آن به یازده ساعت می رسد این گونه سفرها با هواپیما انجام می شود. بعد از خروج از هواپیما تا مقصد نیم ساعتی با ماشین فاصله بود. در بین راه در کنار کلیسایی مشاهده کردم که دو کشیش در حال هدیه دادن کتابچه هایی هستند و حسابی هم سرشان شلوغ است. به حس کنجکاوی ماشین را متوقف کردم و به سمت آنها رفتم. بعد از خوش و بشی مختصر از آنها پرسیدم این کتابچه ها چیست و به چه منظور آنها را به مردم می دهید؟ آن دو کشیش جواب دادند که این کتابچه ها ، کتاب ارتباط و دردو دل با خداست که آنها را به صورت رایگان به هم کیشانمان و بقیه مردم هدیه می دهیم. یکی از آن جزوه ها را درخواست کردم. با کمال میل خواسته مرا اجابت کردند و یکی از آنها را به من دادند. از آنها خداحافظی کردم و سوار ماشین شدم.کتاب نویسنده ای نداشت و به زبان روسی نوشته شده بود.شروع به خواندن کردم... ستایش از آن خداوندی است که هیچ چیزی نمی تواند مانع بخشش و عطای او بشود ... هر چه می خواندم گو اینکه به من نزدیک تر می شد... در لطافت و ذوق چیزی کم نداشت یک به یک نعمت ها را برشمرده بود از رحم مادر و گوش و چشم و قلب تا نعمت هدایت و رسیدن به خدا...تا آخر خواندمش . هر چه به پایان می رسیدی عرفان اوج می گرفت که خدایا تو آشناترینی برای من ...   و تازه فمیدم که این جزوه ترجمه روسی دعای عرفه سید الشهداء است.

و دعای عرفه چه زیباست؟ چه در صحرای عرفات و بین الحرمین و پشت مرز خسروی و چه در روسیه،پشت دیوار یک کلیسا، بی نام و نشان...